کلی خوش گذشت
چند روزگذشته حسابی سرت شلوغ بود وکلی خوش گذروندی یک شنبه که دایی علی اومد خونمون وسه شنبه هم که رفتیم خونه عمه مامانی واونجا هم که حسابی خوش گذروندی وشب با گریه برگشتیم خونه پنج شنبه هم که خاله سمیه اومد خونمون وعصرش باهم رفتیم خرید وچمعه خاله آسیه اومد خونمون وتو وعسل کلی باهم بازی کردین وصبح هم که باباجون از شهرستان اومد وبرات یه عروسک خوشگل خرید عصرشم که من وخاله سمیه باهم رفتیم خرید وبرات لباسای عیدت رو خریدم خیلی خوشگلن خیلی هم بهت میان جیگرم شب ساعت 9 خوابیدی وساعت 11 بیدار شدی وهمش میگفتی من میخوام با عسل بازی کنم تا اینکه ساعت 3 عسل هم بیدار شد وباهم بازی کردید وبه عمو جمال میگفتی بابا برامنم توپ بزن بعدشم که با عسل سیدی تماشا...
نویسنده :
مامان زینب
0:48